در یک مکالمه کوچینگی راجع به رابطه عاطفی مراجع حین صحبت کردن، یک لحظه احساساتی شد و بغض کرد. دقیق که شدم، رد پای یه "دیدگاه قربانی" رو و خشم و سرخوردگی همراه اون رو در کلامش پیدا کردم و اون اشک ریختن، حسن ختام این بخش از صحبتهاش بود. یه حسی از اینکه "من محق هستم و دیگری یا جهان در حق من اجحاف کرده، کسی قدر منو نمیدونه، به من ظلم شده، ...)

برای خواندن ادامه محتوا باید وارد سایت شوید! ورود